در زمان های قدیم یک دختر از روی اسب می افتد و باسنش ( لگنش ) از جایش درمیرود. پدر دختر هر حکیمی را به نزد دخترش میبرد، دختر اجازه نمیدهد کسی دست به باسنش بزند ؛ هر چه به دختر میگویند حکیم بخاطر شغل و طبابتی که میکنند محرم بیمارانشان هستند اما دختر زیر بار نمی رود و نمیگذارد کسی دست به باسنش بزند. به ناچار دختر هر روز ضعیف تر و ناتوانتر میشود.
اشتراک گذاری در تلگرام
روزى استادی درشروع کلاس درس، لیوانی پراز آب به دست گرفت. آن را بالا گرفت که همه ببینند. بعد از شاگردان پرسید: به نظر شما وزن این لیوان چقدر است؟ شاگردان جواب دادند: 50 گرم، 100 گرم، 150 گرم. استاد گفت: من هم بدون وزن کردن، نمی دانم دقیقا وزنش چقدراست. اما سوال من این است: اگر من این لیوان آب را چند دقیقه همین طور نگه دارم، چه اتفاقی خواهد افتاد؟ شاگردان گفتند: هیچ اتفاقی نمی افتد.
اشتراک گذاری در تلگرام
پیشوایان و بزرگان دین و آیین ما، آن ها که از موجودات نامرئی باخبرند و آنهایی که از فضای جو و آسمان ها با خبرند، و آن هایی که از اعماق علوم آگاهند، حتما و یقین درباره ی وقوع حوادث و از احوالات آینده ی بسیار دور هم با خبرند. ابعاد علمی آن ها برای ما معلوم است و حال بُعد زمانی آنها را ببینیم. یعنی پیش بینی آنها درباره ی امروز که زمان ما است، و از آن تاریخ بیش از هزار و چهارصد سال گذشته و از اوضاع و احوال امروز، برای مردم زمان خود چه گفته اند؟ که این هم یکی از
اشتراک گذاری در تلگرام
تا وقتی به این فکر چسبیدهاید که دلیل خوب زندگی نکردنتان بیرون از وجودتان است، هیچ تغییر مثبتی رخ نمیدهد. تا وقتی مسئولیت خود را به دوش دیگران بیاندازید که با شما بیانصافی میکنند (یک شوهر لات، یک کارفرمای زیادهطلبی که از کارمندانش حمایت نمیکند، ژنهای ناجور، اجبارهای مقاومتناپذیر)وضع شما همچنان در بنبست میماند. تنها خودِ شما مسئول جنبههای قطعی موقعیت زندگی خود هستید و فقط خودتان قدرت تغییر دادن آن را دارید.
اشتراک گذاری در تلگرام
گنج در درون ماست و ما از آن بی خبریم. بخشی از وجود ماست. و ما همه جا آنرا جستجو می کنیم مگر در درونمان. از اینروست که بدبخت و بیچاره و ناکام و ناامیدیم. به درون خود بنگر! به وجود خود بنگر تا پادشاهی خداوند از آن تو شود. تو هرگز این گنج را گم نکرده ای، حتی برای یک لحظه.
اشتراک گذاری در تلگرام
درباره این سایت